حنانه زهرای مامانیحنانه زهرای مامانی، تا این لحظه: 11 سال و 1 ماه و 21 روز سن داره
حانیه زهرای مامانیحانیه زهرای مامانی، تا این لحظه: 9 سال و 4 ماه و 3 روز سن داره

❤ღ حنانه زهرا دختربهشتی ღ❤

گالری کودکان وعوض کردن قالب

   ســــــــــــــــــــلام دوستای خوبم        گـــــــــــالری زیبای کودکان   روعکس زیر کلیک کنیدتابا سایتی آشنابشین که عکس نی نی هاتونو براتون طراحی میکنه .                     بنا به پیشنهاد چند تا از دوستام قالب وبلاگ عوض                  کردم نظــــــــــــــرتون چیه؟                ...
10 تير 1392

نظرسنجی وبلاگی

       سلام  من به یک نظــــرسنجــی وبلاگــی دعوت شدم.         1.اگرماهی ازسال بودم؟ مهر 2.اگه روزی از هفته بودم؟ جمعه   3.اگه عددبودم؟         4.اگه نوشیدنی بودم؟ آب پرتغال       5.اگه ثواب بودم؟ کمک       6.اگه درخت بودم؟ نخل       7.اگه میوه بودم؟ لیموشیرین       8.اگه گل بودم؟ لاله       9 .اگه آب وهوا بودم؟ بارانی &...
2 تير 1392

دخترم حنانه خندید

مادر جون آرزوم بود که بتونی بخندی و امروز خندیدی وقتی باهات حرف میزدیم پی ما و صدامون میگشتی و تا دست کنار لپت میذاشتیم میخندیدی از اون لحظه ها نشد شکار کنم ولی عکسای امروزت رو میذارم تا بهت نشون بدم بزرگ شدی و بگم تو این روز اولین بار متوجه شدی ما در صدد خندوندن تو بودیم عشقم           ...
7 خرداد 1392

لحظه ی دیدار

دخترنازنینم نمیدونی وقتی میبینمت چقدر ذوق میکنم. تو1ماه زودپابه دنیای ماگذاشتی وزندگیمونو پرازبرکت وخوشی کردی.بعد1روزدردکشیدن توبیمارستان هرچی صب کردم نیومدی.ماما میگفت احتمال خفه شدن نفسم هست.ازطرف دیگه صدای قلبتم شنیده نمی شد.اگه بدونی به مامانی چی گذشت.التماس میکردم که نجاتت بدن تاآخرشم اورژانسی بردنم سزارین.آخ وقتی صدای حنانموشنیدم انگارتموم دنیاروداده بودن بهم.1روزتوریکاوری بودم تابعدآوردنم بخش.دردامونموبریده بود.چنددقیقه بعد خانم پرستاراومدوتوروگذاشت روتخت کنار من.صورتتوکامل نمیدیدم اما مثل فرشته هاخوابیده بودی.ازخوشحالی مثل ابربهار اشک میریختم وزیرلب ازخداتشکر میکردم.هنوزم بایادآوری اون لحظه گریم می گیره.چنددقیقه بعدم مامان بزرگ...
26 ارديبهشت 1392
1